۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۷

میرزایی اصول گرا، اما در قد و قواره یک شبه اصلاح طلب

به راستی آن همه حرف و حدیث برای چه بود و چه حاصل شد؟ همه ی قیل و قالها به اتمام رسیده و فرجام قیل مردم «همان تاکید بر حاکمیت اراده مردم، انتخاباتی آزاد، قانونمند، حقوق شهروندی، منافع ملی، استقلال، حاکمیت ملت و ... همه و همه» انگیزه و دغدغه اصلی حضور مردم در استقبال از انتخاباتی بود که می توان قیل مردم نامید. و اما در مقابل آن قال حاکمیت «یعنی تامین حضور حداکثری مردم ، نمایش تجدید قدرت ، تشکیل مجلسی قوی و خودی و با حضور افرادی ملتزم و وفادار به قانون اساسی و اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه.گفتمان رایج و ادبیات غالب نیمه دوم سال 86 بود و سرانجام بعد از ماهها انتظار و حذف سراسری و فلّه ای کاندیداهای دگر اندیش ، اصلاح طلب ، ملی و مذهبی ، روز 24 اسفند فرصتی برای رقابت محض میان نیروهای معتقد، ملتزم و وفادار و واردین در حلقه ی خودی های به اصطلاح جبهه متحد اصول گرایان ، نیروهای سنتی و عده ی بسیار قلیلی از شبه اصلاح طلبان دسته چندمی، آغاز گردیده و در این رقابت که در آن ضرورت حذف و منها کردن جریان موسوم به قلدری و خودکامگی (فرعونیت) آشکار بود، موجب کم رنگ شدن موضع عدم حضور مردم ، مشارکت و حتی تحریم نیز گردید. به طوری که گرداگرد رقیب های مشترک المنافع و متحدالاصول، حتی حضور نیروها و فعالین سیاسی و اجتماعی ، ملی مذهبی و نهضتی نیز رویت گردید که با دستاویز قرار دادن شعار قناعت به حداقل ها و گزینه های خیر الموجود! و نگاه معطوف به مصالح منطقه (شهرستان...) پایی در پیش انتخاباتی ... نهادند.
بالاخره شمارش معکوس آغاز شد. هجمه ها، هتاّکی ها، فحاشی ها و حتی ضرب و شتم های فیزیکی گوش فلک را کر کرد. آسمان بر زمین بخیل گردید و قحط سالی عشق و جوان مردی و مروت، نیک پنداری و نیک گفتاری از شهر و روستا آغاز گردید. ارحم ترحم ها محو گردید، دیوار پاکی و اعتماد و پاکدامنی فرو ریخت ، اتاق های شایعه و تخریب دست به کار شدند. و چنان آسمان بر زمین بخیل شد که یاران دمشقی فراموش کردند عشق را. بازار تطمیع و تحبیب اوج گرفت و در کنار همه اینها شایعات درست و نادرست پای در گلیم حوزه های خصوصی افراد گذارد. در هر حال اتحاد و همدستی و همداستانی شهری و روستایی، خودی و غیر خودی ، ریشو و بی ریش، همه و همه سر در سودای شکست فرعون خیالی به هر شیوه ممکن و به هر وسیله و ابزار موجود و به هر قیمت و هزینه ی حتی غیر قابل تصور داشتند.
اما در این میان آنچه عجیب و غریب می نمود، حرکت لاک پشتی با چراغ خاموش دکتر اقدسی بود که توانسته بود علی رغم میل باطنی اش به لحاظ وابستگی جناحی به راست حکومتی رایحه خوش خدمت و صرفاً به لحاظ دلخوری و شکرآب شدن رابطه شاگرد و استادی اش با محبی نیا، تعدادی از ناراضیان و دلخورهای از وضع موجود را که بدون داشتن هیچ ادله و استدلال های سیاسی و منطقی و تنها به خاطر غایب نماندن از صحنه انتخابات او را پناهگاه و مل جایی برای ابراز نارضایتی هایشان از جریان موسوم به قلدرمآبی و خودکامگی کاندیدای خاصی یافته بودند، به دور خود جمع نماید و اقدسی با خوش اقبالی و خوش شانسی مضاعفی دل اهل دماغ را ربوده بود. به طوری که ستاد ایشان به یکی از ستادهای شلوغ و جنجالی نسبتاً موجه انتخاباتی شهر به واسطه افراد خوش نام و اقلیتی از فرهنگیان تبدیل شده بود و پرونده اقبال و خوش شانسی روی کتفان اقدسی جوان لحظه به لحظه جان می گرفت.
اما در این گیر و دار حضور نامفهوم و چندگانه مهندس سلیمی در عرصه انتخابات بود. حضوری بسیار ناموجه، خطا آلود و تردید برانگیز! حضوری که دل و روده اهالی فرهنگ ، سیاست و معرفت را به هم ریخت و آقای سلیمی همزمان از چهار نامزد انتخاباتی مطرح که امکان موفقیت ورود به مرحله نیمه نهایی و پایانی را داشتند و در عین حال با گرایشاتی کاملاً ناهماهنگ ، حمایت کرد! سلیمی راست و چپ، اصلاح طلب و اصول گرا، رایحه و مستقل ، فرصت طلب و آرمانی را در هم آمیخت. آنها را موعظه و نصیحتی مشفقانه و پدرانه نمود! در جمعی از آنها دعوت کرد که به نفع دو نفر دیگر کنار بکشند(خنده حضار). مانند پدری دلسوز و دانا، فرزندان خاطی و شیطون خود را به صراط مستقیم فراخواند! و همزمان در واپسین ساعات انتخاباتی در چهار ستاد ظاهر شد و حدیث و روایت غدیر را اینگونه احیاء کرد: من کنت مولاهُ فهذا اقدسیٌ مولاه، میرزاییٌ مولاهُ ، محمدیٌ مولاهُ و راثیٌ مولاه. سلیمی با نگاهی شیخ مآبانه می خواست قهرمان و تعیین کننده انتخاباتی گردد که خود اولین قربانی ، محذوف و مغضوب آن بود. اما زهی خیال باطل. او علیرغم چانه زنی ها، تمناها و حتی نصیحتهای مشفقانه دوستان و علاقه مندانش نه تنها به تنویر افکار و شفافیت سازی اوضاع قاراشمیش وقت کمکی نکرد بلکه به انباشت حیثیتی خود نیز که معلول لطف بیکران شورای نگهبان به واسطه رد صلاحیت و مظلوم نمایی چندین دوره حذف وی از صحنه انتخابات بود ، لطمه و آسیب جدی وارد کرد و در نهایت برای همیشه به عنوان مهره ای سوخته در عرصه سیاست ، اجتماع و یکرنگی مبدل شده و برای همیشه با مردم وداع نمود!
و سرانجام نتیجه انتخابات در فضایی نه چندان جالب و حتی ضرب و شتم و در کمال ناباوری در برابر چشمان خیره و بهت زده عموم اعلام می گردد. و این چنین پیشگویی شایعه ی «چه رای بدهید یا ندهید در مجلس هستم» تحقق می یابد و این گونه می شود که تجمیع آرای زندگان و در خاک خفتگان، غائبین و حاضرین و ناظرین و مجریان ، مرد اول انتخابات را مشخص می کند. و میرزایی در ناباوری با تفاضل آرای بسیار کم ،700 رای از رفتن به مجلس در مرحله اول باز می ماند تا که در انتظار رقابت سخت و نفس گیر دیگری در 18 فروردین بنشیند. رقابتی که برنده شدن از آن برایش بسیار سخت و دشوار می نمود! و بدون شک شاید و باید سخت ترین و پردلهره آورترین لحظات زندگی خویش را می گذراند، به مصداق حدیث معروف مرگ یا زندگی! چرا که باید فینالیست رقابت با کسی باشد که همانند او برای چهارمین بار در برابر آراء صندوق ها و سلیقه بعضی از عوامل ... به منصه گزینش گذرانده شود. دقیقاً دو فینالیست در شرایطی کاملاً مشابه به مرحله نهایی وارد می شوند با این تفاوت که یکی روحانی است و دیگری فرهنگی، یکی متکی به توده های روستایی کشاورز ، دهقان و بازاری است و دیگری متکی به قشرهای فرهنگی، دانشگاهی و بسیج و سپاه! یکی در پی یارگیری برای اجماع در مورد خود است و آن دیگری با یارانی کثیر و با شگردهای انتخاباتی مختلف الحیل! یکی اتاق شایعه و تخریب دارد و آن دیگری متکی به زبانی تند و گزنده و با یارانی تا پای برخوردهای فیزیکی و رزمی! یکی نشریه مفید و غیر مفید منتقد دارد و آن دیگری طلبه های حوزه علمیه و مداحه های مونث و خواهران ساعی و کوشای پایگاه فرهنگی و نظامی . یکی به کرم و اسلام می نازد و آن دیگری به هوش و ذکاوت و تزویر حضرت سلیمان! بالاخره رقابت انتخاباتی که نه، بلکه نزاع قبیله ای در می گیرد! همه کاندیداهای ناکام از ورود به مرحله فینال «به استثنای اقدسی» به شیوه ی اجرا و برگزاری انتخابات و عملکرد هیات های اجرایی و نظارت شورای نگهبان معترض می شوند و بدین ترتیب به جز اقدسی همه در مورد اصل میزان رای ملت است، دچار شک و تردید می شوند و اما اقدسی صبورانه در برابر نتیجه اعلام شده سر تعظیم و رضایت فرود می آورند و این نقطه آغازین تحلیل نیروهای سیاسی دال بر بازگشت اقدسی به اردوگاه سابق خویش یعنی صحابین محبی نیا می شود. و شاید استدلالی به اینکه ایشان از هوشمندی ، روانشناسی و روانشناختی اجتماعی لازم و زمان سنجی شایسته برخوردار نیست! اما در مقابل ، میرزایی با هوشمندی به یارگیری و بسیج معترضین و ناراضیان شکست خورده از رقابت انتخاباتی و همچنین تحبیب قلوب آنها پرداخته و با هوشمندی تمام به نهیب و فریاد مردم ناراضی پاسخ مثبت و شایسته می دهد و از لحن و ادبیات انتخاباتی شورآفرین به قول خودش هیهات من الذله تنزل نمی کند و در کنار آن با ردایی روحانی ، هر چند با قرار گرفتن در جبهه اصول گراها، اما در هیبت یک اصلاح طلب معترض ظاهر می شود. اما آقای اقدسی! دکتر اقدسی با قرار گرفتن در شرایط مشابه و یکسانی با میرزایی و با برخورداری از شانس بسیار بالایی از امکان حمایت قریب الوقوع میاندوآبی ها علی الخصوص بخشی از فرهنگیان، دانشجویان، جوانان و دختران! قافیه را می بازدو همای شکسته بال شانس و اقبال را با اصرار و تمنا از خود می رماند. و آن اتفاق غیر منتظره رخ می دهد. و آقای اقدسی که تاکنون در پشت پرده و با خون و جگر با چراغ خاموش کوره راه انتخاباتی را پیموده بود و خود را مستقل ، ضد قلدرمابی، مخالف زندابانان، مخالف دکترهای قلابی، ضد اهالی رانت و رشوه و ارتشا و چپاول و خودکامگی و در یک کلام ضد فرعونیت می خواند و خود را موسی وار در مقابل جبهه مقابل «فرعون» می نامید، در مقابل هوشمندی طلبه ای جوان و میان سال مرعوب می گردد و قافیه را می بازد. شاید به این خاطر باشد که به جای دل در گرو خالق و مخلوق نهادن، دل در گرو آنهایی می نهاد که تا چندی پیش حکم تکفیر، تنفیق، تفسیق و تبه کاری آنها را صادر می کرد و هر کوی و برزن رونده از مسلمان تا فرقه بهایی را به اتحاد و اجماع علیه او می خواند.
اما چه زود بیت شعر معروف مولانا گریبان او را گرفت که می فرماید: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش». و او در اصل آنگونه که پندار می کرد و بر خلاف آنچه که در گفتار داشت ، کردار نمود. و مصداق تعبیر تلمیح «یخرجون الناس من ستادهم افواجاً» گردید.
خلاصه اینکه فرجام این گونه پشت کردن به مردم و خلف وعده و عهد شکنی با آنها و این سان آنها را بازیچه و ملعبه قرار دادن همان می شود که حتی نزدیکترین باورمندان اقدسی و سینه چاک ترین دوستان، یاران و عاشق ترین بستگان ، نزدیکان ، مریدان و دلباختگان از وی روی گردانیدند و بخت برگشته او را سرزنش و نکوهش نمودند. و بدین سان پرنده و همای اقبال بر روی کتفان میرزایی رقیب و فینالیست قهرمان رقابتی هر چند ... اما در عین حال سخت و نفس گیر می نشیند و شاید مرهمی بر زخمهای مرحله اول انتخابات گذاشته می شود. و اما همگان را در مقابل این پرسش اساسی که آیا وی خواهد توانست همچنان در گفتار و کردار اصول گرایی خود که این بار در هیبت و قد و قواره یک اصلاح طلب منطقه ای ظاهر گردیده است ثابت قدم و استوار بماند. به امید آن روز. فاعتبروا یا اولی الابصار
.
نویسنده :محمد حسن داودی