( مسافران بهارستان هشتم )
خبر از عالم دل عالم دل داند و بس حال دل نیست بیانی که به تقریر آید
آنچه در پي ميآيد گزارشي است مجمل از پروندهاي مفصل. اين گزارش افشرهاي است از رخدادهاي اساسي و مؤثر در سمت و سو و نتيجهي جريان انتخابات ، كه مجاز از واگويي آنيم.
غالب اين گزارش بر اساس ديدهها و برخي بر پايهي شنيدههاي قابل وثوق تنظيم و تحرير گشته و برآنست تا چشم اندازي از كليت وقايع درذهن مخاطبي كه خود تا حدودي در جريان امور بوده، تداعي كند و شايد به همين علت براي خوانندگانِ خالي از ذهن ، محل ابهام و ايراد بسيار باشد.
ما بخش ناچيزي از آن چه را كه در این فضای مطبوعاتی ميتوانست گفته آيد به تعریض نوشتيم تا چه در نظر آيد و چه مقبول افتد.
چاپلوسان بي تحزب
انتخابات مجلس هشتم درحوزه مياندوآب با پروژه « اجماع تقابل باجریان تفرعن حاکم بر منطقه» كليد خورد و با حذف دو كانديداي اصلاح طلب يكي به دست دولت (سلیمی) و ديگري توسط ملت(راثی) تداوم يافت و با راهيابي دو اصولگراي ظاهرا متخاصم پرونده ی آن مختومه گرديد.
ژان تاورنيه سياح فرانسوي، نزديك به 400 سال پيش ضمن تجليل و تمجيد از ميهمان نوازي و تاريخ و تمدن كهن ايرانيان ، در توصيف خُلق و خوي ايراني جماعت چنین نوشته است :« ايرانيان، رياكاران و چاپلوسان بزرگي هستند. »و چه بسا یکی از مصادیق آن تعارفات معمولي و روزمره كه به رسم ادب نثار هم ميكنيم، باشد که گاه از حد متعارف گذشته و رنگ و بوي تملق، چاپلوسي و رياكاري به خود ميگيرد وعرصه های اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی جامعه را مفلوج اين عارضهي غير اخلاقي و غيرارزشی ميسازد.
در ممالک توسعه یافته رفتارهاي سازمان يافته سياسي شهروندان بر اساس خرد جمعي و در قالب نظام های حزبي طراحي و اعمال ميشود و آبشخور اين رفتارها، فرهنگ عامه مردم آن جوامع است كه ساختارهاي اجتماعي و سیاسی را شكل ميدهد.
اما در اغلب جوامع شرقی فقدان فرهنگ تحزب و عدم رشد يافتگي رفتارهاي سياسي ، از عمده دلايل آشفتگي ، پريشاني و نابسامانی در نظام های سياسي آن هاست كه نمونه مملوس آن در بزنگاهای تعیین سرنوشت جامعه همچون انتخابات ،رفراندم و جابجابب در قدرت به هر دلیل نمود مييابد.
اولاد بي شعور و حكايت تكراري صلاحيت باختگان
جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل
زين تغابن كه خزف ميشكند بازارش
فضاي كشور در آستانه ی بررسي و اعلام صلاحيتها، ملتهب و متشنج بود و با اعلام اسامي تائيد صلاحيت شده ها ، آشكار شد كه حكايت تکراری رد صلاحيت ها تمامي ندارد. و پاشنه بر همان چهار چوب تضییع حقوق ملت می چرخد. چرا که سبب ندیدن نادانی است اما با سبب ماندن ،شرک است .
رويكرد جديد شوراي نگهبان كه اصل بر برائت را ناكافي و معيوب تلقي ميكرد و اصل را بر احراز صلاحيت افراد ميدانست، باعث گرديد تا اصلاح طلبان مانند دورههاي گذشته سنگينی و هراس رد صلاحيتها را همچون شمشير داموکلس بر بالاي سر خود احساس كنند و لب به شکایت گشوده و بگویند : "خداوندا این سوز ما امروز درد آمیز است ، نه طاقت سر بردن ، نه جای گریز است ."
آنچه ناخداي كشتي نهم سرلوحه شعارهاي خود قرار داده بود، عدالت گستري و مهرورزي بود که پایبندی به آن نه در شعار بلكه در عمل ، می تواند معيار و ميزان صداقت مجريان می باشد.اما این کار را مردی بباید با دلی پر درد . ای دریغا که نه جهان مرد ماند و نه در دل درد .
احمدينژاد در پاسخ اعتراضات و انتقادات رد صلاحيت شده ها گفت : « افرادي كه خود ميدانستند رد صلاحيت ميشوند چرا ثبت نام كردهاند!؟» و نشان داد كه عدالت و مهرورزي گوهريست بس دور و دست نايافتني.
آيت ا... مكارم شيرازي نیز ضمن انتقاد از رد صلاحيت شده ها گفت : « در بعضي موارد جانب انصاف رعايت نشده و حتي بعضي نمايندگان ولي فقيه هم احراز نشدهاند.»
علي اشراقي، نوه امام (ره) كه خود جزو كاروان در گل مانده ی رد صلاحيت شدگان بود گفت : «من به استناد بند يا ماده قانوني خاصي رد صلاحيت نشدهام بلكه جرم من اينست كه مسؤولين، نوه ی بنيانگذار جمهوري اسلامي را نميشناسند.»
اما مهدي خزعلي، فرزند آيت ا... خزعلي و برادر شهيد و رزمنده جبهههاي خون و آتش كه هیمنه ی رد صلاحيت بر جان او نيز آتش انداخته بود در نامهاي سرگشاده خطاب به ملت گفت: « نگذاريد متظاهرين دين فروش، مدعيان كرامت كه اين روزها بازارشان داغ است، خود خاندان خود را به انقلاب بچسبانند و آنچنان انقلابي و دينمدار جلوه كنند كه حتي زاهدان، عابدان و مجاهدان در نظر مردم رنگ ببازد.»
حجه الاسلام حسني امام جمعه اروميه نیز از اين همه جفا و نيرنگ بر خلق خدا بر افروخت و گفت : «چرا بايد دوسوم كانديداهاي آذربايجانغربي رد صلاحيت شوند؟» وي در جاي ديگر افزود : «از هيأتهاي اجرايي و نظارت استان گلايهمندم. اين آقايان نبايد با شخصيتهاي مردم بازي ميكردند چون هر كس براي خود شخصيت دارد. با اين اوضاع نيز به مردم ميگويند كه بيائيد رأي بدهيد. اين آقايان دوسوم كانديداها را به قرض پدرانشان دادهاند زيرا از 79 نفر 24 نفر باقي مانده است. امام خميني (ره) انقلاب را آورد اما ما نتوانستيم اين انقلاب را نگه داريم و اولاد بي شعور شديم.»
اول بهمن ماه و رد صلاحیت های فله ای
در اولين مرحله از بررسي صلاحيت كانديداها در هيأتهاي اجرایي شهرستان، چنانچه از نحوه چينش و آرايش اعضاء آن برميآمد نوك پيكان حملات متوجه اصلاح طلبان بود بطوريكه از 40 كانديداي ثبت نامي در این حوزه21 نفر (5/52 %) بعضا به استناد بندهاي 1 و 3 مادهي 28 در پشت خاكريز اين هيأت خلع سلاح شدند. در دیگر حوزه ها ، چهره های سر شناسی همچون اعلمی در تبریز ، خرم در تهران ، مزروعی در اصفهان و ... نیز از جمله ی این افراد بودند که با لا ینحل ماندن این مسئله بر خی مانند عارف ( معاون اول خاتمی ) و... برای اظهار همبستگی با رد صلاحیت شده ها و به عنوان اعتراض به نادیده گرفتن حقوق ملت و با استدلال پرهیز از بازی در میدانی که بازیگردان آن جریان انحصار است ، خود از کاندیداتوری کناره گیری کرد .
14 بهمن و زلزله ی 8 ريشتري در اردوگاه اصولگرايان
داستان رد صلاحيتها در هيأت نظارت استان، زلزلهي ويگرانري بود در اردوگاه اصولگرايان چرا كه افكار عمومي را در بهت و حيرت و شك و ترديد فرو برده بود و شائبه اختلاف نظر شديد و عدول از معيارهاي قانوني را قوت بخشيده بود.
در اين برهه از بررسی صلاحیت ها بنا به تخبار تایید نشده مصطفي فرجي، يعقوب نجفيان، جهانبخش حبي و محمد ميرزايي كه مورد وثوق و اعتماد هيأت اجرايي شهرستان قرار گرفته بودند با انبوه اتهامات غير سياسي (مانند مدرك تحصيلي نامعتبر و تخلفات . . .) سلب صلاحيت گرديدنداما در عوض محسن راثي يكي از كانديداهاي اصلاح طلبان كه به دلايل سياسي رد صلاحيت شده بود ديگر بار تأييد شد اما هنوز نامي از سليمي درمیان نبود.
اما گروه دیگری نيز بود كه اميد به پشت سرگذاشتن اين هفت خان برای ایشان چيزي نزديك به صفر بود. يونس حاجيزاده، محمود بابااوغلي، محمد حسن داودي، رضا اعتماديان و حميد مرادي كه منتسب به طيف ملي مذهبي و مشاركتيِ اصلاح طلبان بودند ، در اين معركه سرشان بي كلاه ماند و در مراحل بعدی بررسي مجدد صلاحيتها هم نامي از آنها در بين تأييد صلاحيت شدگان ديده نشد.و بنا به اظهارات ایشان اصلا وقعی به اعتراضات قانونی آن ها نهاده نشد .
14 بهمن تا 14 اسفند تأييد صلاحيتهاي تزريقي و تدريجي
اين مرحله از انتخابات واپسين پرده از سناريوي رد و تأييد صلاحيتها و صدالبته حساسترين و جذابترين آن بود. اين جا جایی بود كه كانديداها هرچه در توان داشتند و نداشتند در گود ريختند وبرخی بجاي تأكيد بر قانون و قانون مداري ، با توسل و تمسک به شخصيتها و گروهها ی ذي نفوذ و صاحب فشار و با سپردن تعهدها و تضمينها . . . نامشان تدريجاً و در 3 مرحله بر پيكر نحيف نظام انتخاباتي تزريق شد.
در اين اثنا نام محسن راثي که آماج انتقاداتی ازقبیل غیبت طولانی مدت از منطقه و تحصیل سرمایه های آنچنانی مواجه بود ، با رد صلاحيت مجدد در صدر اخبار قرار گرفت تا تاكتيك خلع سلاح تبليغاتي و تشويش و تضعيف روحي و رواني در مورد وی به اوج خود برسد.ومانع از آن گردد تا وی در یک فضای سالم و برابر و عاری از بحران سازی های کاذب ،پیگیر فعالیت های انتخاباتی خود گردد.
اما اين حوزه انتخاباتي از معدود حوزههايي بود كه با تأييد صلاحيت دوباره محسن راثي و ظفر محمدي موجب گرديد اصلاح طلبان همانگونه كه در بيانیه ی ستاد ائتلاف اصلاح طلبان در خصوص نحوه شركت در انتخابات اشاره شده بود، به صورت محدود در انتخابات حاضر شوند.
به قرار اطلاع 13 اسفند روزي بود كه ميبايست اسامي كانديداهاي نهايي ، قانوناً اعلام ميگرديد اما ظاهرا اصرار هيأت نظارت استان مبني بر رد صلاحيت جهانبخش حبي و امتناع مجریان از اعلام اسامي در وقت مقرر باعث گرديد تا اعلام اسامي به روز 14 اسفند موكول گردد كه با پا در مياني باهنر و حداد نفرات نهايي در واپسين ثانيهها و در وقت اضافه تكميل و اعلام گردید.که اعلام آن خارج از وقت و موعد قانونی جای سؤال جدی دارد . و بدين سان بود كه محسن راثي با دوبار رد و تأييد صلاحيت و جهانبخش حبي با تأييد صلاحيت در وقت اضافه حائز ركوردي در نوع خود شدند.
سونامي مياندوآب را غافلگير كرد
سه شنبه 14اسفند ، ساعت 22:10 (50/1 قيقه مانده به آغاز رسمي تبليغات)، بلوار انقلاب مياندوآب زمان و مكان رسمي آغاز ماراتن نفس گير تبليغات انتخاباتي در حوزه انتخابيه مياندوآب، تكاب و شاهيندژ بود. تلاقي دو اصولگرا زماني بود كه كرمعلي مرادي و اسلام نوريزاده ميكروفن در دست و فرياد در گلو و محمد ميرزايي بانداژ بر سر و عمامه در دست به استقبال جهانبخش حبي سرمست ازباده ی قدرت و مشعوف از مشاهده حلقه حاميانش (وی در حال بالا بردن دو دست به سبک ستاره های ورزشی بود ) كه از تالار نيكا بسوي ستاد مركزي خود به راه افتاده بودند، رفتند. اما شور و شعف وي ديري نپاييد و با بلندتر شدن فريادهايي كه از بلندگوهاي ستاد ميرزايي توجه همگان حتي طرفداران ديگر ستادها را به خود جلب كرده بود، ناتمام ماند زيرا حبي كه در صدد بود ميدان را به نفع رقيب خالي نگذارد بر پشت وانتي كه بختيار نوايي، نَوا گردان آن بود، جهيد و رودررو و چشم در چشم دوستان سابق خود در ستاد ميرزايي نداي «سلام بر دوستي و صداقت» سر داد كه با پاسخهاي «هيهات من الذله» ياران سابقش مواجه گرديد و اين درست زماني بود كه امواج سونامي وي را غافلگير كرد و بناچار و به توصيه يارانش از پشت وانت به داخل ستاد همراهي شد و اينگونه بود كه بازندهي اولين رويارويي جدي اين دو اصولگرا مشخص شد. اما پيش بيني و پيش گويي محض آن هم در عالم سياست كاريست نا بخردانه.
آن ده روز توفاني
رأي دهندگان دو سه روز اول را سرگرم چرخيدن در ستادهاي مختلف و بررسي اوضاع و احوال كانديداها و هواداران شان بودند و با نزديك شدن به روزهاي مياني و پاياني، ستادها به ياران ثابت و تركيب نهايي خود نزديكتر ميشدند.
برخي ستادها سوت و كور و برخي در جنب و جوش نسبي بسر ميبردند.
اما با چرخي در شهر و شنيدن صحبتهاي کسبه بازار ، مسافران و رانندگان تاكسيها و پچ پچ كارمندان ادارات نام پنج ستاد بيشتر از ديگر ستادها به گوش ميخورد؛ تابع، حبي، ميرزايي، راثي، اقدسي.
بلوار انقلاب جايي بود كه انقلابي در آن بر پا بود و نبض انتخابات در آن ميتپيد و البته عبور و مرور رهگذران و وسایل نقلیه را مختل مينمود و حجم بالاي ترافيك در اين خيابان نارضايتي شهروندان را موجب ميشد. اما در خيابانهاي ديگر شهر شايد به دليل ممنوعيت نصب پوستر و شايد بنا به دلايل ديگر، خبري از فضاي پرشور آنچناني نبود.
شب نامهها بيشتر از روزنامهها در شهر دست به دست ميگشت. يكي كه خود را خواهان آباداني منطقه مينامد و « تكليف را به دوش مردم و خدايشان با سفرههاي تهي در عيدشان» ميگذاردو از اتحاد . . . حبي و اقدسي مينويسد. ديگري با نام جمعي ازاصلاح طلبان و فعالان سياسي حبي را متهم به عوامفريبي و «سوء استفاده از عدم اطلاع تخصصي مخاطبانش» ميكند و او را به داربی نفس گیر و در عین حال پرشور و هيجان (مناظره با راثي) فرا ميخواند. و آن ديگري با نام «موج» راثي را به «قدم زدن در خيابانهاي پر زرق و برق پايتخت و صفا در مكانهاي مقدس و نامقدس» متهم ميكند.
آري اينها چيزي نيست جز محصول عدم رشد رفتارهاي سياسي شهروندان، غيبت و تعطيل احزاب و معيوب بودن سازكارها و شيوههاي تبليغاتي.
اخلاق انتخاباتي و انتخابات اخلاقي
پستی لازمه ی خود پرستی است و بیخودی نتیجه ی مستی .
به جرأت ميتوان گفت «اخلاق انتخاباتي» غايب بزرگ اين دوره از انتخابات بود. پردهدريها، هتاكيها و بعضاً فحاشيها فضايي ملتهب و متشنج را بر شهر حاكم ساخته بود. شايعه پراكنيها و تخريب چهرهها و ترور شخصيتها (متهم كردن به باده گساري و خبر از تست مرفين برخي از شوراي شهريها، شام های آنچنانی ، بذل و بخشش خوار بار و سهمیه ی قندو شکر و روغن و شتر مرغ و لباس ورزشی به تیم فوتبال دهات و حتی گذاشتن تراول در دست ماموستا ها و ....)در اين دوره «انتخاباتي به مراتب كمتر اخلاقي» در اذهان مردم به يادگار گذاشت. كه بايد تدابيري جدي و كارساز براي جلوگيري از تكرار چنين اعمال ناپسندي، از سوي متوليان امور انديشيده شود اگر چه بايد اذعان نمود كه اين فضا نمایانگر و بازتاب بخشي از فرهنگ عامه مردم است كه در چنين مقاطعي بروز مينمايد.
سایه ی سنگین اختلاف ها بر ائتلاف ها
تجربيات دورههاي گذشته ناپايداري و بي اعتمادي در «ائتلاف»ها را بر همگان عيان ساحته بود از اين رو «ائتلاف»ها جاي خود را به «اختلاف»ها داده بود و هيچ يك از كانديداها چه اصلاح طلب و چه اصول گرا عزمي جدي در پيوند زدن سرنوشت خود با ديگري و مايه گذاشتن از براي ديگري؛ از خود نشان ندادند.
بیم آن است که کی دانسته شود که من کیم ؟
سليمي كه از وزن و وجاهت نسبتاّ قابل قبولي در بين اصلاح طلبان و رأي دهندگان برخوردار بود،ازراهيابي به كوران رقابتها بازمانده بود و در سخنرانيها و محافل «اين مرد عوضي» را مسبب آن ميدانست اما تعلل در تصميم گيري و تزلزل در اراده ، مانع از آن گشت كه حتي از «بغض معاويه» موضعي شفاف و قاطع و گامي عملي و جدي به نفع ديگر كانديداي اصلاح طلبان بردارد.بطور یکه جلسه ای به درازای یک نصف شب تمام با حضور زعمای آن چهار ستاد ( اقدسی ،میرزایی،راثی و محمدی )هم در اقناع او با ناکامی همراه گشت ئ البته بدعتی مضحک ! (حمایت از 4 نفر در حوزه ای که 2 نفر باید انتخاب شود )
اوضاع در جبهه اصول گرايان به مراتب شديدتر از اينها بود چرا كه هيچ كدام از اصولگرايان گرايشي به اصول از خود نشان ندادند تا به نفع ديگري انصراف دهند و يا ائتلافي را شكل دهند.و چه بسا "اصولگرایی " جای خود را حقیقتا به "وصولگرایی "داده بود و اين همان مصداق مثل معروف است كه ميگويد :" سياست پدر و مادر ندارد" و دوست و برادر و اصول گرا و اصلاح طلب نميشناسد.
پيروزي دمكراسي تودهاي
"اگر در فتنه ی آخرالزمانیم سزای آنیم که در عصیانیم ،هشیار باش که عقبه بس باریک است و کم خسب که گور بس تنگ و تاریک است ."
جامعه شناسان قرن 20 را قرن «توده گرايي» خواندهاند. قرني كه حتي نخبگان آن نيز «توده زده» و «توده گرا» بودند. تودهها ميانهي خوبي با عقل و خرد ندارند و موتور محركهي آنها احساس است و عاطفه. منافع خُرد و حقير امروز را بر منافع كلان و حياتي فردا ترجيح ميدهند. اسير زندگي در حالاند و آينده را باور ندارند. تابع هيجاناند و گاه حتي بر ضد منافع خود بسيج ميشوند و باید گفت ، هميشه پوپوليستها مانع اصلي استقرار دمكراسي حقيقياند. 24 اسفند روز پيروزي دمكراسي تودهاي (پوپوليستي) بر دمكراسي مشاركتي بود آن هم با قاکتور 11 میلیونی نه 1 میلیاردی !! .از دمكراسي تودهاي انتظاري جز اين نميتوان داشت.
تكابي ها از چه برافروختند ؟!
از قرائن پيدا بود كه مياندوآب بر آن بود با همراهي شاهيندژ از" ثقالت "خود بهره برده و جامه ی "وكا لت" را خود بر تن جفت «وکلا»یش بدوزد اما تكاب سخت بر آشفت و يك تنه، نه صادق پلنگيِ مورد سوء قصد قرار گرفته بلكه «نعيميفرِ» اصلاح طلب را تا پلكان چهارم به پيش راند. تا به نوعی خاطره ی «برزگر» در دوره پنجم پيش چشم ناظران تداعي گردد.
آرامش بعد از توفان
آرامش نسبي پس از التهاب و تب و تاب انتخاباتي در تعطيلات نوروزي بر شهر حاكم شد. مفتشان شوراي نگهبان در پايان تور نوروزي شان در شهرمان با چمدانهاي خالي از اسناد تخلفات و تقلبات ادعايي برخي كانديداها راهي پايتخت شدند تا كدخدايي (سخنگوي شوراي نگهبان) مؤيد صحت و سلامت صندوقهاي رأي و پايان دفتر نخست انتخابات در اين حوزه باشد اما حكايت همچنان باقي بود . . .
مستخدمين معزول
بخشی ازمستخدمين دولت در ادارات مختلف با اينكه آدينه روز، مستثني از خدمتاند اما زحمت را به جان خريدند و بيشترين مشاركت را دربرگزاري انتخابات نمودند كه بر سه قسماند :
قسم اول: برخي از سر"تكليف" و به قصد "قربت" از تدبير امور خانه و تفريح اهل بيت و حتي از حج فقرا (نماز جمعه) نيز گذشتند و به ياري والی شهر برخاستند.( قسمت سفید و نا نوشته را خود تان بخوانید )
قسم دوم: برخي باسوداي "مأموريت" و به قصد " اُجرت" كمر همت را بسته و صندوق و استامپ و رايانه به دست راهي شعبات اخذ رأي شدند.
اما قسم سوم: غيرخوديهايي بود ندكه مصلحت و منفعت مجريان بر معاونت و معاضدت ايشان در مردميترين امو رنیز نبود چرا كه ديريست ايشان از دايره مردم نيز بركنار و معزول گشتهاند و هر چند آنها در استخدام دولتاند اما گویی در دايره ملت نيستند.
شبي بي نهايت تاريك و نحس
شبهاي بدون مهتاب و تاريكي مطلق ، هراس خوف انگيزی در دل انسان پديد ميآورد اما زماني است مناسب براي بده بستانها و معاملات سرّي و پشت پردهي معاملیون و البته سياسيون تازه كار و كهنه كار.
تعطيلات نوروزيست و چند روزي مانده به نحسي 13 بدر.اما گویی نحسی ِ دیگری در راه بود . دقایقی به نيمههاي شب مانده گوشي اقدسي كه در محفلي در شاهيندژ سرگرم از خود گفتن است، زنگ ميخورد. گويي موضوع فوق العاده مهمي است كه وي از ميزبانانش جدا شده و چنين شتابان با يارانش به راه می افتد.
محل ملاقات خانهايست در شمال شهر. متعلق به . . .
نتيجهي اين ملاقات 45 دقيقهاي، بعد از ظهرِ چهارشنبهي قبل از انتخابات (مرحله2) در ميدان مركزي شهر بر همگان عيان گشت.
جايي كه حبي و اقدسي پنجه در پنجه هم اداي وحدت را درآوردند و شعار «ديروز رقابت، امروز رفاقت، فردا خدمت» سردادند." نیازمند را رد نیست ودر پس نیاز مکر نیست"
شورای سیاستگذاریِ اقدسي جهت تمهید سیاستی نو شُور آغاز کرد اما اختلاف بر سر «طرح آشتي» بود و اين كه آيا حمايت حبي چاره ساز است يا چهره سوز؟ كه بيانيه انشعاب و خروج جمعي از ستاديانش ( که به گفته ی برخی از ستاد وی نبود ) ، پايان بخش اين مناقشه بود. استدلال مخالفان «طرح آشتي» بيشتر ناظر بر عدول از عامل مشتركِ وحدت آفرين (تقابل با ...) و متهم شدن به سازشكاري و سست عنصري بود. " خصمان گویند که این سخن نه زیباست خورشید نه مجرم ار کسی بینا نیست " اما ادله ی موافقان داير بر نفوذ حبي در فرمانداري و برگ برندهي آراي طرفداران حبي بود كه قاعدتاً بايد در كيسه اقدسي ريخته ميشدغافل از اینکه بر سرمایه ی دیگران اعتماد نمودن حرفه ی مفلسان است.. و از قضا سركه انگبين صفرا فزود و شد آنچه نبايد ميشد. و ساپورت حبي از اقدسي تير خلاصي بود بر حیات سیاسی وی و باعث شد تا اقدسي در زمين خود بازيِ برده را با باخت خانگی تعويض كرده و زمين گير شود و در پی آن پرسشهاي بسياري بر اذهان پرسشگران نقش بندد.و موءید این نکته باشد که می گوید :دل به خلق مبند که خسته گردی ،دل به خدا بند که رسته گردی .
ميرزايي را بر سخت جاني خود اين گمان نبود
از روز پاياني فاز نخست انتخابات شما تتها ، سرزنش ها و تلفنهاي تهديدآميز به ميرزايي و حاميانش تمامي نداشت. تحرکات رقيب در به راه انداختن موج «تعصب شهری و عشيرهاي» و نگراني از احتمال «مشاركت سطح پايين» شاهيندژ و تكاب عمده دغدغههاي ميرزايي بود كه فشاري مضاعف بر وي بود و نشان از سنگلاخي جاده بهارستان. مال و زر و چیز رایگان باید باخت چون کار به جان رسید جان باید باخت
زمان ،زمان تضرع و تظلم خواهی نبود بل زمانی بود که پای بر سر افلاک می باید نهاد و بدین اعتبار مشاوران و معاونان میرزایی به این نتیجه رسیدند که : كارسازترين استراتژي، تداوم موج سازيهاي دور اول و مناسبترين تاكتيك در مرحله كنوني ساختن پلي بود كه از ستاد ميرزايي شروع و به ستاد تك تك كانديداهاي بازمانده ی دور اول ختم ميشد فكري كه شايد به ذهن دكتراي روانشناسي ! هم نرسيد.
ودر نهایت « همت» و حمايت پيدا و پنهان و «بي پروای» فعالان برخي ستادها و اغلب اصلاح طلبان كه به ياري ميرزايي «شتابيدند» همچون اكسيري بود كه «چارهساز» شد. ولی دست هايي در كار است تا اين حوزه تا انتخابات ميان دوره ای ، فقط يك نماينده داشته باشد اما زهی خیال باطل !
خبر از عالم دل عالم دل داند و بس حال دل نیست بیانی که به تقریر آید
آنچه در پي ميآيد گزارشي است مجمل از پروندهاي مفصل. اين گزارش افشرهاي است از رخدادهاي اساسي و مؤثر در سمت و سو و نتيجهي جريان انتخابات ، كه مجاز از واگويي آنيم.
غالب اين گزارش بر اساس ديدهها و برخي بر پايهي شنيدههاي قابل وثوق تنظيم و تحرير گشته و برآنست تا چشم اندازي از كليت وقايع درذهن مخاطبي كه خود تا حدودي در جريان امور بوده، تداعي كند و شايد به همين علت براي خوانندگانِ خالي از ذهن ، محل ابهام و ايراد بسيار باشد.
ما بخش ناچيزي از آن چه را كه در این فضای مطبوعاتی ميتوانست گفته آيد به تعریض نوشتيم تا چه در نظر آيد و چه مقبول افتد.
چاپلوسان بي تحزب
انتخابات مجلس هشتم درحوزه مياندوآب با پروژه « اجماع تقابل باجریان تفرعن حاکم بر منطقه» كليد خورد و با حذف دو كانديداي اصلاح طلب يكي به دست دولت (سلیمی) و ديگري توسط ملت(راثی) تداوم يافت و با راهيابي دو اصولگراي ظاهرا متخاصم پرونده ی آن مختومه گرديد.
ژان تاورنيه سياح فرانسوي، نزديك به 400 سال پيش ضمن تجليل و تمجيد از ميهمان نوازي و تاريخ و تمدن كهن ايرانيان ، در توصيف خُلق و خوي ايراني جماعت چنین نوشته است :« ايرانيان، رياكاران و چاپلوسان بزرگي هستند. »و چه بسا یکی از مصادیق آن تعارفات معمولي و روزمره كه به رسم ادب نثار هم ميكنيم، باشد که گاه از حد متعارف گذشته و رنگ و بوي تملق، چاپلوسي و رياكاري به خود ميگيرد وعرصه های اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی جامعه را مفلوج اين عارضهي غير اخلاقي و غيرارزشی ميسازد.
در ممالک توسعه یافته رفتارهاي سازمان يافته سياسي شهروندان بر اساس خرد جمعي و در قالب نظام های حزبي طراحي و اعمال ميشود و آبشخور اين رفتارها، فرهنگ عامه مردم آن جوامع است كه ساختارهاي اجتماعي و سیاسی را شكل ميدهد.
اما در اغلب جوامع شرقی فقدان فرهنگ تحزب و عدم رشد يافتگي رفتارهاي سياسي ، از عمده دلايل آشفتگي ، پريشاني و نابسامانی در نظام های سياسي آن هاست كه نمونه مملوس آن در بزنگاهای تعیین سرنوشت جامعه همچون انتخابات ،رفراندم و جابجابب در قدرت به هر دلیل نمود مييابد.
اولاد بي شعور و حكايت تكراري صلاحيت باختگان
جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل
زين تغابن كه خزف ميشكند بازارش
فضاي كشور در آستانه ی بررسي و اعلام صلاحيتها، ملتهب و متشنج بود و با اعلام اسامي تائيد صلاحيت شده ها ، آشكار شد كه حكايت تکراری رد صلاحيت ها تمامي ندارد. و پاشنه بر همان چهار چوب تضییع حقوق ملت می چرخد. چرا که سبب ندیدن نادانی است اما با سبب ماندن ،شرک است .
رويكرد جديد شوراي نگهبان كه اصل بر برائت را ناكافي و معيوب تلقي ميكرد و اصل را بر احراز صلاحيت افراد ميدانست، باعث گرديد تا اصلاح طلبان مانند دورههاي گذشته سنگينی و هراس رد صلاحيتها را همچون شمشير داموکلس بر بالاي سر خود احساس كنند و لب به شکایت گشوده و بگویند : "خداوندا این سوز ما امروز درد آمیز است ، نه طاقت سر بردن ، نه جای گریز است ."
آنچه ناخداي كشتي نهم سرلوحه شعارهاي خود قرار داده بود، عدالت گستري و مهرورزي بود که پایبندی به آن نه در شعار بلكه در عمل ، می تواند معيار و ميزان صداقت مجريان می باشد.اما این کار را مردی بباید با دلی پر درد . ای دریغا که نه جهان مرد ماند و نه در دل درد .
احمدينژاد در پاسخ اعتراضات و انتقادات رد صلاحيت شده ها گفت : « افرادي كه خود ميدانستند رد صلاحيت ميشوند چرا ثبت نام كردهاند!؟» و نشان داد كه عدالت و مهرورزي گوهريست بس دور و دست نايافتني.
آيت ا... مكارم شيرازي نیز ضمن انتقاد از رد صلاحيت شده ها گفت : « در بعضي موارد جانب انصاف رعايت نشده و حتي بعضي نمايندگان ولي فقيه هم احراز نشدهاند.»
علي اشراقي، نوه امام (ره) كه خود جزو كاروان در گل مانده ی رد صلاحيت شدگان بود گفت : «من به استناد بند يا ماده قانوني خاصي رد صلاحيت نشدهام بلكه جرم من اينست كه مسؤولين، نوه ی بنيانگذار جمهوري اسلامي را نميشناسند.»
اما مهدي خزعلي، فرزند آيت ا... خزعلي و برادر شهيد و رزمنده جبهههاي خون و آتش كه هیمنه ی رد صلاحيت بر جان او نيز آتش انداخته بود در نامهاي سرگشاده خطاب به ملت گفت: « نگذاريد متظاهرين دين فروش، مدعيان كرامت كه اين روزها بازارشان داغ است، خود خاندان خود را به انقلاب بچسبانند و آنچنان انقلابي و دينمدار جلوه كنند كه حتي زاهدان، عابدان و مجاهدان در نظر مردم رنگ ببازد.»
حجه الاسلام حسني امام جمعه اروميه نیز از اين همه جفا و نيرنگ بر خلق خدا بر افروخت و گفت : «چرا بايد دوسوم كانديداهاي آذربايجانغربي رد صلاحيت شوند؟» وي در جاي ديگر افزود : «از هيأتهاي اجرايي و نظارت استان گلايهمندم. اين آقايان نبايد با شخصيتهاي مردم بازي ميكردند چون هر كس براي خود شخصيت دارد. با اين اوضاع نيز به مردم ميگويند كه بيائيد رأي بدهيد. اين آقايان دوسوم كانديداها را به قرض پدرانشان دادهاند زيرا از 79 نفر 24 نفر باقي مانده است. امام خميني (ره) انقلاب را آورد اما ما نتوانستيم اين انقلاب را نگه داريم و اولاد بي شعور شديم.»
اول بهمن ماه و رد صلاحیت های فله ای
در اولين مرحله از بررسي صلاحيت كانديداها در هيأتهاي اجرایي شهرستان، چنانچه از نحوه چينش و آرايش اعضاء آن برميآمد نوك پيكان حملات متوجه اصلاح طلبان بود بطوريكه از 40 كانديداي ثبت نامي در این حوزه21 نفر (5/52 %) بعضا به استناد بندهاي 1 و 3 مادهي 28 در پشت خاكريز اين هيأت خلع سلاح شدند. در دیگر حوزه ها ، چهره های سر شناسی همچون اعلمی در تبریز ، خرم در تهران ، مزروعی در اصفهان و ... نیز از جمله ی این افراد بودند که با لا ینحل ماندن این مسئله بر خی مانند عارف ( معاون اول خاتمی ) و... برای اظهار همبستگی با رد صلاحیت شده ها و به عنوان اعتراض به نادیده گرفتن حقوق ملت و با استدلال پرهیز از بازی در میدانی که بازیگردان آن جریان انحصار است ، خود از کاندیداتوری کناره گیری کرد .
14 بهمن و زلزله ی 8 ريشتري در اردوگاه اصولگرايان
داستان رد صلاحيتها در هيأت نظارت استان، زلزلهي ويگرانري بود در اردوگاه اصولگرايان چرا كه افكار عمومي را در بهت و حيرت و شك و ترديد فرو برده بود و شائبه اختلاف نظر شديد و عدول از معيارهاي قانوني را قوت بخشيده بود.
در اين برهه از بررسی صلاحیت ها بنا به تخبار تایید نشده مصطفي فرجي، يعقوب نجفيان، جهانبخش حبي و محمد ميرزايي كه مورد وثوق و اعتماد هيأت اجرايي شهرستان قرار گرفته بودند با انبوه اتهامات غير سياسي (مانند مدرك تحصيلي نامعتبر و تخلفات . . .) سلب صلاحيت گرديدنداما در عوض محسن راثي يكي از كانديداهاي اصلاح طلبان كه به دلايل سياسي رد صلاحيت شده بود ديگر بار تأييد شد اما هنوز نامي از سليمي درمیان نبود.
اما گروه دیگری نيز بود كه اميد به پشت سرگذاشتن اين هفت خان برای ایشان چيزي نزديك به صفر بود. يونس حاجيزاده، محمود بابااوغلي، محمد حسن داودي، رضا اعتماديان و حميد مرادي كه منتسب به طيف ملي مذهبي و مشاركتيِ اصلاح طلبان بودند ، در اين معركه سرشان بي كلاه ماند و در مراحل بعدی بررسي مجدد صلاحيتها هم نامي از آنها در بين تأييد صلاحيت شدگان ديده نشد.و بنا به اظهارات ایشان اصلا وقعی به اعتراضات قانونی آن ها نهاده نشد .
14 بهمن تا 14 اسفند تأييد صلاحيتهاي تزريقي و تدريجي
اين مرحله از انتخابات واپسين پرده از سناريوي رد و تأييد صلاحيتها و صدالبته حساسترين و جذابترين آن بود. اين جا جایی بود كه كانديداها هرچه در توان داشتند و نداشتند در گود ريختند وبرخی بجاي تأكيد بر قانون و قانون مداري ، با توسل و تمسک به شخصيتها و گروهها ی ذي نفوذ و صاحب فشار و با سپردن تعهدها و تضمينها . . . نامشان تدريجاً و در 3 مرحله بر پيكر نحيف نظام انتخاباتي تزريق شد.
در اين اثنا نام محسن راثي که آماج انتقاداتی ازقبیل غیبت طولانی مدت از منطقه و تحصیل سرمایه های آنچنانی مواجه بود ، با رد صلاحيت مجدد در صدر اخبار قرار گرفت تا تاكتيك خلع سلاح تبليغاتي و تشويش و تضعيف روحي و رواني در مورد وی به اوج خود برسد.ومانع از آن گردد تا وی در یک فضای سالم و برابر و عاری از بحران سازی های کاذب ،پیگیر فعالیت های انتخاباتی خود گردد.
اما اين حوزه انتخاباتي از معدود حوزههايي بود كه با تأييد صلاحيت دوباره محسن راثي و ظفر محمدي موجب گرديد اصلاح طلبان همانگونه كه در بيانیه ی ستاد ائتلاف اصلاح طلبان در خصوص نحوه شركت در انتخابات اشاره شده بود، به صورت محدود در انتخابات حاضر شوند.
به قرار اطلاع 13 اسفند روزي بود كه ميبايست اسامي كانديداهاي نهايي ، قانوناً اعلام ميگرديد اما ظاهرا اصرار هيأت نظارت استان مبني بر رد صلاحيت جهانبخش حبي و امتناع مجریان از اعلام اسامي در وقت مقرر باعث گرديد تا اعلام اسامي به روز 14 اسفند موكول گردد كه با پا در مياني باهنر و حداد نفرات نهايي در واپسين ثانيهها و در وقت اضافه تكميل و اعلام گردید.که اعلام آن خارج از وقت و موعد قانونی جای سؤال جدی دارد . و بدين سان بود كه محسن راثي با دوبار رد و تأييد صلاحيت و جهانبخش حبي با تأييد صلاحيت در وقت اضافه حائز ركوردي در نوع خود شدند.
سونامي مياندوآب را غافلگير كرد
سه شنبه 14اسفند ، ساعت 22:10 (50/1 قيقه مانده به آغاز رسمي تبليغات)، بلوار انقلاب مياندوآب زمان و مكان رسمي آغاز ماراتن نفس گير تبليغات انتخاباتي در حوزه انتخابيه مياندوآب، تكاب و شاهيندژ بود. تلاقي دو اصولگرا زماني بود كه كرمعلي مرادي و اسلام نوريزاده ميكروفن در دست و فرياد در گلو و محمد ميرزايي بانداژ بر سر و عمامه در دست به استقبال جهانبخش حبي سرمست ازباده ی قدرت و مشعوف از مشاهده حلقه حاميانش (وی در حال بالا بردن دو دست به سبک ستاره های ورزشی بود ) كه از تالار نيكا بسوي ستاد مركزي خود به راه افتاده بودند، رفتند. اما شور و شعف وي ديري نپاييد و با بلندتر شدن فريادهايي كه از بلندگوهاي ستاد ميرزايي توجه همگان حتي طرفداران ديگر ستادها را به خود جلب كرده بود، ناتمام ماند زيرا حبي كه در صدد بود ميدان را به نفع رقيب خالي نگذارد بر پشت وانتي كه بختيار نوايي، نَوا گردان آن بود، جهيد و رودررو و چشم در چشم دوستان سابق خود در ستاد ميرزايي نداي «سلام بر دوستي و صداقت» سر داد كه با پاسخهاي «هيهات من الذله» ياران سابقش مواجه گرديد و اين درست زماني بود كه امواج سونامي وي را غافلگير كرد و بناچار و به توصيه يارانش از پشت وانت به داخل ستاد همراهي شد و اينگونه بود كه بازندهي اولين رويارويي جدي اين دو اصولگرا مشخص شد. اما پيش بيني و پيش گويي محض آن هم در عالم سياست كاريست نا بخردانه.
آن ده روز توفاني
رأي دهندگان دو سه روز اول را سرگرم چرخيدن در ستادهاي مختلف و بررسي اوضاع و احوال كانديداها و هواداران شان بودند و با نزديك شدن به روزهاي مياني و پاياني، ستادها به ياران ثابت و تركيب نهايي خود نزديكتر ميشدند.
برخي ستادها سوت و كور و برخي در جنب و جوش نسبي بسر ميبردند.
اما با چرخي در شهر و شنيدن صحبتهاي کسبه بازار ، مسافران و رانندگان تاكسيها و پچ پچ كارمندان ادارات نام پنج ستاد بيشتر از ديگر ستادها به گوش ميخورد؛ تابع، حبي، ميرزايي، راثي، اقدسي.
بلوار انقلاب جايي بود كه انقلابي در آن بر پا بود و نبض انتخابات در آن ميتپيد و البته عبور و مرور رهگذران و وسایل نقلیه را مختل مينمود و حجم بالاي ترافيك در اين خيابان نارضايتي شهروندان را موجب ميشد. اما در خيابانهاي ديگر شهر شايد به دليل ممنوعيت نصب پوستر و شايد بنا به دلايل ديگر، خبري از فضاي پرشور آنچناني نبود.
شب نامهها بيشتر از روزنامهها در شهر دست به دست ميگشت. يكي كه خود را خواهان آباداني منطقه مينامد و « تكليف را به دوش مردم و خدايشان با سفرههاي تهي در عيدشان» ميگذاردو از اتحاد . . . حبي و اقدسي مينويسد. ديگري با نام جمعي ازاصلاح طلبان و فعالان سياسي حبي را متهم به عوامفريبي و «سوء استفاده از عدم اطلاع تخصصي مخاطبانش» ميكند و او را به داربی نفس گیر و در عین حال پرشور و هيجان (مناظره با راثي) فرا ميخواند. و آن ديگري با نام «موج» راثي را به «قدم زدن در خيابانهاي پر زرق و برق پايتخت و صفا در مكانهاي مقدس و نامقدس» متهم ميكند.
آري اينها چيزي نيست جز محصول عدم رشد رفتارهاي سياسي شهروندان، غيبت و تعطيل احزاب و معيوب بودن سازكارها و شيوههاي تبليغاتي.
اخلاق انتخاباتي و انتخابات اخلاقي
پستی لازمه ی خود پرستی است و بیخودی نتیجه ی مستی .
به جرأت ميتوان گفت «اخلاق انتخاباتي» غايب بزرگ اين دوره از انتخابات بود. پردهدريها، هتاكيها و بعضاً فحاشيها فضايي ملتهب و متشنج را بر شهر حاكم ساخته بود. شايعه پراكنيها و تخريب چهرهها و ترور شخصيتها (متهم كردن به باده گساري و خبر از تست مرفين برخي از شوراي شهريها، شام های آنچنانی ، بذل و بخشش خوار بار و سهمیه ی قندو شکر و روغن و شتر مرغ و لباس ورزشی به تیم فوتبال دهات و حتی گذاشتن تراول در دست ماموستا ها و ....)در اين دوره «انتخاباتي به مراتب كمتر اخلاقي» در اذهان مردم به يادگار گذاشت. كه بايد تدابيري جدي و كارساز براي جلوگيري از تكرار چنين اعمال ناپسندي، از سوي متوليان امور انديشيده شود اگر چه بايد اذعان نمود كه اين فضا نمایانگر و بازتاب بخشي از فرهنگ عامه مردم است كه در چنين مقاطعي بروز مينمايد.
سایه ی سنگین اختلاف ها بر ائتلاف ها
تجربيات دورههاي گذشته ناپايداري و بي اعتمادي در «ائتلاف»ها را بر همگان عيان ساحته بود از اين رو «ائتلاف»ها جاي خود را به «اختلاف»ها داده بود و هيچ يك از كانديداها چه اصلاح طلب و چه اصول گرا عزمي جدي در پيوند زدن سرنوشت خود با ديگري و مايه گذاشتن از براي ديگري؛ از خود نشان ندادند.
بیم آن است که کی دانسته شود که من کیم ؟
سليمي كه از وزن و وجاهت نسبتاّ قابل قبولي در بين اصلاح طلبان و رأي دهندگان برخوردار بود،ازراهيابي به كوران رقابتها بازمانده بود و در سخنرانيها و محافل «اين مرد عوضي» را مسبب آن ميدانست اما تعلل در تصميم گيري و تزلزل در اراده ، مانع از آن گشت كه حتي از «بغض معاويه» موضعي شفاف و قاطع و گامي عملي و جدي به نفع ديگر كانديداي اصلاح طلبان بردارد.بطور یکه جلسه ای به درازای یک نصف شب تمام با حضور زعمای آن چهار ستاد ( اقدسی ،میرزایی،راثی و محمدی )هم در اقناع او با ناکامی همراه گشت ئ البته بدعتی مضحک ! (حمایت از 4 نفر در حوزه ای که 2 نفر باید انتخاب شود )
اوضاع در جبهه اصول گرايان به مراتب شديدتر از اينها بود چرا كه هيچ كدام از اصولگرايان گرايشي به اصول از خود نشان ندادند تا به نفع ديگري انصراف دهند و يا ائتلافي را شكل دهند.و چه بسا "اصولگرایی " جای خود را حقیقتا به "وصولگرایی "داده بود و اين همان مصداق مثل معروف است كه ميگويد :" سياست پدر و مادر ندارد" و دوست و برادر و اصول گرا و اصلاح طلب نميشناسد.
پيروزي دمكراسي تودهاي
"اگر در فتنه ی آخرالزمانیم سزای آنیم که در عصیانیم ،هشیار باش که عقبه بس باریک است و کم خسب که گور بس تنگ و تاریک است ."
جامعه شناسان قرن 20 را قرن «توده گرايي» خواندهاند. قرني كه حتي نخبگان آن نيز «توده زده» و «توده گرا» بودند. تودهها ميانهي خوبي با عقل و خرد ندارند و موتور محركهي آنها احساس است و عاطفه. منافع خُرد و حقير امروز را بر منافع كلان و حياتي فردا ترجيح ميدهند. اسير زندگي در حالاند و آينده را باور ندارند. تابع هيجاناند و گاه حتي بر ضد منافع خود بسيج ميشوند و باید گفت ، هميشه پوپوليستها مانع اصلي استقرار دمكراسي حقيقياند. 24 اسفند روز پيروزي دمكراسي تودهاي (پوپوليستي) بر دمكراسي مشاركتي بود آن هم با قاکتور 11 میلیونی نه 1 میلیاردی !! .از دمكراسي تودهاي انتظاري جز اين نميتوان داشت.
تكابي ها از چه برافروختند ؟!
از قرائن پيدا بود كه مياندوآب بر آن بود با همراهي شاهيندژ از" ثقالت "خود بهره برده و جامه ی "وكا لت" را خود بر تن جفت «وکلا»یش بدوزد اما تكاب سخت بر آشفت و يك تنه، نه صادق پلنگيِ مورد سوء قصد قرار گرفته بلكه «نعيميفرِ» اصلاح طلب را تا پلكان چهارم به پيش راند. تا به نوعی خاطره ی «برزگر» در دوره پنجم پيش چشم ناظران تداعي گردد.
آرامش بعد از توفان
آرامش نسبي پس از التهاب و تب و تاب انتخاباتي در تعطيلات نوروزي بر شهر حاكم شد. مفتشان شوراي نگهبان در پايان تور نوروزي شان در شهرمان با چمدانهاي خالي از اسناد تخلفات و تقلبات ادعايي برخي كانديداها راهي پايتخت شدند تا كدخدايي (سخنگوي شوراي نگهبان) مؤيد صحت و سلامت صندوقهاي رأي و پايان دفتر نخست انتخابات در اين حوزه باشد اما حكايت همچنان باقي بود . . .
مستخدمين معزول
بخشی ازمستخدمين دولت در ادارات مختلف با اينكه آدينه روز، مستثني از خدمتاند اما زحمت را به جان خريدند و بيشترين مشاركت را دربرگزاري انتخابات نمودند كه بر سه قسماند :
قسم اول: برخي از سر"تكليف" و به قصد "قربت" از تدبير امور خانه و تفريح اهل بيت و حتي از حج فقرا (نماز جمعه) نيز گذشتند و به ياري والی شهر برخاستند.( قسمت سفید و نا نوشته را خود تان بخوانید )
قسم دوم: برخي باسوداي "مأموريت" و به قصد " اُجرت" كمر همت را بسته و صندوق و استامپ و رايانه به دست راهي شعبات اخذ رأي شدند.
اما قسم سوم: غيرخوديهايي بود ندكه مصلحت و منفعت مجريان بر معاونت و معاضدت ايشان در مردميترين امو رنیز نبود چرا كه ديريست ايشان از دايره مردم نيز بركنار و معزول گشتهاند و هر چند آنها در استخدام دولتاند اما گویی در دايره ملت نيستند.
شبي بي نهايت تاريك و نحس
شبهاي بدون مهتاب و تاريكي مطلق ، هراس خوف انگيزی در دل انسان پديد ميآورد اما زماني است مناسب براي بده بستانها و معاملات سرّي و پشت پردهي معاملیون و البته سياسيون تازه كار و كهنه كار.
تعطيلات نوروزيست و چند روزي مانده به نحسي 13 بدر.اما گویی نحسی ِ دیگری در راه بود . دقایقی به نيمههاي شب مانده گوشي اقدسي كه در محفلي در شاهيندژ سرگرم از خود گفتن است، زنگ ميخورد. گويي موضوع فوق العاده مهمي است كه وي از ميزبانانش جدا شده و چنين شتابان با يارانش به راه می افتد.
محل ملاقات خانهايست در شمال شهر. متعلق به . . .
نتيجهي اين ملاقات 45 دقيقهاي، بعد از ظهرِ چهارشنبهي قبل از انتخابات (مرحله2) در ميدان مركزي شهر بر همگان عيان گشت.
جايي كه حبي و اقدسي پنجه در پنجه هم اداي وحدت را درآوردند و شعار «ديروز رقابت، امروز رفاقت، فردا خدمت» سردادند." نیازمند را رد نیست ودر پس نیاز مکر نیست"
شورای سیاستگذاریِ اقدسي جهت تمهید سیاستی نو شُور آغاز کرد اما اختلاف بر سر «طرح آشتي» بود و اين كه آيا حمايت حبي چاره ساز است يا چهره سوز؟ كه بيانيه انشعاب و خروج جمعي از ستاديانش ( که به گفته ی برخی از ستاد وی نبود ) ، پايان بخش اين مناقشه بود. استدلال مخالفان «طرح آشتي» بيشتر ناظر بر عدول از عامل مشتركِ وحدت آفرين (تقابل با ...) و متهم شدن به سازشكاري و سست عنصري بود. " خصمان گویند که این سخن نه زیباست خورشید نه مجرم ار کسی بینا نیست " اما ادله ی موافقان داير بر نفوذ حبي در فرمانداري و برگ برندهي آراي طرفداران حبي بود كه قاعدتاً بايد در كيسه اقدسي ريخته ميشدغافل از اینکه بر سرمایه ی دیگران اعتماد نمودن حرفه ی مفلسان است.. و از قضا سركه انگبين صفرا فزود و شد آنچه نبايد ميشد. و ساپورت حبي از اقدسي تير خلاصي بود بر حیات سیاسی وی و باعث شد تا اقدسي در زمين خود بازيِ برده را با باخت خانگی تعويض كرده و زمين گير شود و در پی آن پرسشهاي بسياري بر اذهان پرسشگران نقش بندد.و موءید این نکته باشد که می گوید :دل به خلق مبند که خسته گردی ،دل به خدا بند که رسته گردی .
ميرزايي را بر سخت جاني خود اين گمان نبود
از روز پاياني فاز نخست انتخابات شما تتها ، سرزنش ها و تلفنهاي تهديدآميز به ميرزايي و حاميانش تمامي نداشت. تحرکات رقيب در به راه انداختن موج «تعصب شهری و عشيرهاي» و نگراني از احتمال «مشاركت سطح پايين» شاهيندژ و تكاب عمده دغدغههاي ميرزايي بود كه فشاري مضاعف بر وي بود و نشان از سنگلاخي جاده بهارستان. مال و زر و چیز رایگان باید باخت چون کار به جان رسید جان باید باخت
زمان ،زمان تضرع و تظلم خواهی نبود بل زمانی بود که پای بر سر افلاک می باید نهاد و بدین اعتبار مشاوران و معاونان میرزایی به این نتیجه رسیدند که : كارسازترين استراتژي، تداوم موج سازيهاي دور اول و مناسبترين تاكتيك در مرحله كنوني ساختن پلي بود كه از ستاد ميرزايي شروع و به ستاد تك تك كانديداهاي بازمانده ی دور اول ختم ميشد فكري كه شايد به ذهن دكتراي روانشناسي ! هم نرسيد.
ودر نهایت « همت» و حمايت پيدا و پنهان و «بي پروای» فعالان برخي ستادها و اغلب اصلاح طلبان كه به ياري ميرزايي «شتابيدند» همچون اكسيري بود كه «چارهساز» شد. ولی دست هايي در كار است تا اين حوزه تا انتخابات ميان دوره ای ، فقط يك نماينده داشته باشد اما زهی خیال باطل !